Chat Box LAB2LAB


ShoutMix chat widget

دوستان لطفا در پایان هر داستان نظرات خودشونا ارسال کنند. با تشکر

Popular Posts

Friday, October 7, 2011

بازی (قسمت اول) نوشته ی داروک

صبح زود که بیدارشدم، چشمام رو باز نمیکنم و با دستم دارم دنباله پرتو روی تختم میگردم ، که اون تن ظریفشو بگیرمو بکشمش تو بغلم. اما پیداش نمیکنم. برا همین چشمامو باز میکنم.
اههههههههههههه باز یه صبح سگی دیگه شروع شد. بدون پرتو. امروز روز سومیه که ترکم کرده و من هنوز از روی عادت موقعه ی بیدار شدن، با دستم دنبالش میگردم. به پنجره نگاه میکنم که خورشید از لای پرده کرم رنگ، دزدانه داره سرک میکشه تو اتاقم. پا میشم میشینم توی تختم. فقط یه شورت تنمه. اسلیپ ، مشکی، پرتو برام خریده.
بی حوصله از جام پامیشم میرم دستشویی که کنار اتاق خوابمه. صورتمو میشورم مسواک میزنم و آماده میشم تا برم دنبال پرتو بگردم. حالا که نیستش شبها درست خوابم نمیبره. آخه چرا باید اینجوری بشه؟!!!!!! چرا باید کسی دنبال این باشه، که رابطه ی منو پرتو رو بهم بزنه؟!
تو این فکرم که صدای آلارم وبکم بلند میشه. میدونم کیه. باعث جدایی منو پرتو همین شخصه. میرم طرف میز که کنار دراور که کامپیوتر روش قرار داره. و وبی که برام اومده رو تایید میکنم. بلافاصله تصویر باز میشه و دوباره همون خانوم، که دو هفته است بهم پیله کرده ، جلوی وبکم نشسته. یه ماسک سیاه از یه گربه به صورتش زده. با لوندی میگه: سلاااااام آقای دارووووووووووک...صبحتون بخیر.
از دستش کلافه ام، برا همین میگم: تو چی میخوای از زندگی من؟
بدون کلام از جاش بلند میشه و فضای مکانی که اون توشه ، برام پیدا میشه. یه خونه کاملا شیک.
کمی از وبکم فاصله میگیره وشروع میکنه استریپتیز کردن. خیلی سکسیه. اندامش
فوق العاده است.میخوام وبکم رو ببندم، که صداش در میاد نه صبر کن.. امروز میخوام چیزای بیشتری نشونت بدم و یه باره سوتینشو باز میکنه. ودوتا سینه ی درشت و خوش فرم میفته بیرون. یکم تحریک میشم. وب رو میبندم و همینطور که آروم آروم قر میزنم میرم طرف یخچال. آدم حیرون میمونه تواین زمونه!! آخه این دیگه کیه؟ چرا داره با من اینجوری میکنه؟
چهار شب پیش تا اومدم خونه ، دیدم پرتو اصلا حالش خوب نیست و به زور جواب سلامم رو داد. همیشه تا وارد خونه میشدم، مثه بچه ها خودشو پرت میکرد توبغلم. اما اونشب یه جور دیگه بود.حتی نگاهمم نمیکرد چه برسه به اینکه بپره بغلم. داشت غذا رو میچید روی میز آشپزخونه. میرم جلو و از پشت بغلش میکنمو، پشت گردنشو که بهترین رایحه ی دنیا رو داره میبوسم. به زور خودشو از تو آغوشم بیرون میکشه و میره طرف یخچال تا ظرف آب رو بذار روی میز.
میگم: چیزی شده عزیز دلم؟
هه. چه خودشم میزنه به موش مرده گی!!!!!! خوبه والا..
میشینم روی صندلی پشت میز و میگم: تو هیچ وقت اینجوری با من حرف نمیزنی؟ میشه بگی چی شده؟!!
یه دفعه خونش به جوش میاد. در یخچالو محکم میزنه بهم و فریاد میکشه: چی فکر کردی؟ من یه احمقم؟ شاخ روی سرم میبینی؟ پشت گوشام مخملیه؟
اونقدر عصبانیه که از چشماش نفرت در حال فورانه. اون صورت ظریف و خوشگلش حالا با اینهمه عصبانیت درسته جذابتر شده ، ولی یه تنفر و یه چیزی مثه تصمیمی علی رغم میل، توش موج میزنه. اولین باره توی این دوسال همخونه بودن میبینم، این اندازه از دستم عصبانیه. پس باید چیز مهمی باشه. سعی میکنم خونسرد باشم، تا ببینم چی پیش میاد. برای همین میگم:عزیز دلم، اگه نگی چی شده، که من نمیفهمم.
از آشپز خونه میره بیرون میره طرف کاپشنم که به جا لباسی کنار در ورودی ساختمان آویزون کردم و یکم جیبهاش رو میگرده ، یه کاغذ از توش بیرون میکشه. همونجا بازش میکنه و شروع میکنه به خوندن. من دارم نگاهش میکنم. بعد یه دقیقه کاغذ رو تو دستش مچاله میکنه و با حرص لباشو میجوه و خشمگین بهم نگاه میکنه و میاد طرفم. وقتی کنارم ایستاده بغض داره و اشک تو چشماش جمع شده. کاغذ رو میندازه جلوی من روی میز و میگه: دیگه شکم بر طرف شد. من ترکت میکنم آقای نویسنده...ولی فکر نکنم حقم این بود.
دست دراز میکنم کاغذ رو بر میدارم و بازش میکنم. با یه دست خط زیبا یه متن توش نوشته شده بود. سعی کردم بخونمش.
سلام عزیز دلم.
امروز هرچی منتظرت شدم نیومدی. چقدر دیگه باید صبر کنم ؟ ....آخه عشفم، دیگه طاقت ندارم. تورو خدا تکلیفت رو با پرتو روشن کن.

داشت رو سرم شاخ سبز میشد. به خودم اومدم دیدم، پرتو داره وسایلشو جمع میکنه. اما برام سوال شده بود، که اون از کجا میدونست این کاغذ تو جیب منه. بلند شدم و دنبال پرتو راه افتادم و همون سوالو ازش پرسیدم. همونطور که تند و عصبانی داشت وسایلشو توی دوتا ساک جا میداد، بدون اینکه بهم نگاه کنه گفت: همون خانوم سکسیه که بهت وبکم میده بهم گفت.بعد از جاش بلند شد و رفت طرف اتاق خواب و چند لحظه ی بعد برگشت با یه مشت کاغذ دیگه. همه رو ریخت جلوی پای من و گفت: هه این دو هفته همه ی اینهارو از تو لباسهات بیرن کشیدم. شرم که نداری!!!!!!!!!!
وااااااااااااای نه خدای من. نمیدونستم این دیگه کیه، که افتاده توی زندگی من. به پرتو نگفته بودم، چون فکر میکردم، حتما یه آشناست و داره سر به سرم میذاره. اما اینجور که معلوم بود سفت و سخت پا وایساده که رابطه ی منو پرتو رو بهم بزنه.
جلوی پرتو سرپا نشستم و گفتم:عزیز دلم، باور کن من نمیدونم چه اتفاقی داره میافته. یه موی تورو نمیدم به هزار تا زن سکسی و خوشگل دیگه.
ههه. خندیدم. بسه دیگه هر چی فیلم بازی کردی... تو فکر کردی منم شخصیتهای قلابی توی داستانهاتم؟ اشتباه میکنی آقای داروک......آ قااا ی دارررروک
زیر پنج دقیقه وسایلشو جمع کرده بود و از در ساختمان زد بیرون. دنبالش رفتم توی حیاط بازوش رو گرفتم و گقتم: صبر کن قربونت برم. داری اشتباه میکنی بذار حرف بزنیم با هم.
پرتو، باور کن من نمیدونم قضیه چیه. مگه تو تاحالا از من دروغ شنیدی؟ اینجوری منو تنها نذارو برو..داری اشتباه میکنی...
یه لحظه ایستاد، برگشت مستقیم تو چشمام نگاه کرد و گفت: خیلی وقیحی.. چه نقشه ها کشیده بودم . اما چی از آب دراومدی!! و بعد با سرعت از در خونه بیرون رفت منم دنبالش دویدم.
آژانسی که خبر کرده ، منتظرش ایستاده بود. به سرعت سوار شد. ماشین هم حرکت کرد.
حیرون و مات داشتم به دور شدن پرتو نگاه میکردم. خوب میشناختمش. وقتی تصمیمی میگرفت خدا هم نمیتونست منصرفش کنه. بغض گلوم رو گرفت و اشک تو چشمام جمع شد. فقط خدا میدونست چقدر دوستش دارم.
برمیگردم تو خونه و میرم یه راست سراغ یخچال. شیشه ی عرقمو بر میدارم و همونجور سر میکشم. مزه ی تند عرق توفضای دهنم بیداد میکنه. با آستینم دهنمو پاک میکنمو یه خیار برمیدارم، گاز میزنم. گیج و سر در گمم. آخه چه اتفاقی داره میفته؟!!
صدای آلارم وبکم بلند میشه. میدونم که همون زن..
وقتی تصویر باز میشه. خانومه با یه تاپ قرمز و یه دامن سفید کوتاه روی مبل نشسته و لپ تاپش رو گذاشته روی میز جلوی مبل . مثه همیشه ماسک گربه داره. سکسیو جذاب. با پوستی برونزه و اندامی درشت. میگم: چرا داری با زندگی من این کار رو میکنی؟
میخوام ببینم چقدر توانایی داری تو نوشتن . به جای شاکی شدن بنویس.
تو داری عشقمو ازم میگیری...!! میگی بشینم بنویسم؟!!
اوووووووه ، تو هم کشتی ما رو با این عشقت. دنیا پر از زنهای خوشگله. فکرشو بکن اگه دستت به من برسه بام چیکار میکنی؟
هیچی، مثه سگ میزنمت.
قهقه میزنه و میگه:منکه عاشق کتک خوردن از توام.
-تو دیونه ایی..
آره ،اما دیونه ی تو...برای رسیدن به تو هر کاری میکنم...
-اما این چه دوستداشتنیه که داری زندگیمو خراب میکنی؟
من زندگیتو خراب نمیکنم، فقط دارم جهتشو عوض میکنم. میبرمت به طرف یه عشق جدید. سکس جدید.....حال نمیده؟
داد میزنم:بسه تورو خدا من نمیخوام. من پرتو خودمو میخوام... و وب رو میبندم.یه سیگار روشن میکنم یه قلوپ دیگه از عرقم رو میخورم و به پرتو فکر میکنم. ادامه دارد.....

No comments:

Post a Comment